اگر قبول داریم ملت ما و اسلام در معرض شدید تهاجم فرهنگی غرب قرار دارد; می دانیم غرب و استکبار جهانی در این تهاجم از همه امکانات موثر برخور دار است.
چنانچه پذیرفته ایم غلبه این فرهنگ مهاجم غربی همه چیز حتی هویت و شخصیت و کیان ما را می بلعد و از بین می برد.
اگر باورمان شده انقلاب اسلامی ما هدفش احیای فرهنگ قرآنی وارزشهای متعالی اسلامی بوده; ارزشهایی که در زمان طاغوت، دراثر همین تهاجم فرهنگی، در شرف از دست رفتن بود و بهای سنگینی برای رهای از آن موقعیت پرداختیم.
اگر اعتقاد داریم فرهنگ دیروزمان مملو از تباهی و بی ایمانی بود و چنانچه انقلاب اسلامی نبود فرصت زیستن در تابش آفتاب اسلام و فرهنگ قرآن نمی یافتیم.
اگر مسئوولیت اسلامی ما حکم می کند که از امروزمان، برای گرفتارنشدن در دام تکرار فجایع گذشته، تا سرحدجان حراست و پاسداری کنیم.
و بالاخره اگر اعتقاد داریم سخنان مقام معظم رهبری مدظله العالی که این تهاجم فرهنگی را یک شبیخون فرهنگی نامید،حقیقتی غیر قابل تردید است; در این صورت واجب است که مقابله نیز جدی و حساب شده و مستمر و فراگیر باشد تا بتوانیم فرهنگ قرآن و اسلام را از خطر این تهاجم حفظ کنیم.در جواب این پرسش ناچار باید مقدمه ای را ذکر کرد. جوامع انسانی همیشه در معرض تهاجمات گوناگونی قرار دارند; تهاجم نظامی، تهاجم میکروبها و ویروسسها و... و تهاجم فرهنگی.
اصل و وجود این تهاجمات از سنتهای ثابت آفرینش است و بشر رااز آنها گریزی نیست. نمی توان پرسید: چه کنیم تا تهاجم نظامی نباشد; اما می توان پرسید: چه کنیم تا از خطر تهاجمات نظامی دیگران در امان باشیم و از پا در نیاییم.
نمی توان پرسید: چه کنیم تا زلزله و سیل و میکرب و ویروس نباشدو به سراغ مانیاید; اما می توان پرسید; چه کنیم تا از خطر سیل و زلزله و میکرب و ویروس محفوظ بمانیم؟
جواب این است که باید قدرت دفاعی و مقابله متناسب با هریک ازحوادث و آفات را داشته باشیم تا این حوادث هولناک به ما زیان نرسانند; به عبارت بهتر، تهاجمهای ناگوار نمی شود نباشند; امامی شود ممکن است که در عین بودن زیان نرساند. در ژاپن زلزله همجوم می آورد و در استانهای گیلان و زنجان نیز همین زلزله هجوم می آورد. در ژاپن چون قدرت دفاعی در مقابل زلزله قوی است،منشا خسارت فاحش نمی شود; اما در ایران ویران می کند.
همه ما همیشه در معرض هجوم میکربها و ویروسها هستیم. آنهاوجود دارند و هجوم می آورند و نمی شود که نباشند و هجوم نیاورند; اما می توان با بالابردن قدرت دفاعی بدن و رعایت بهداشت وطب پیشگیری، خسارت آنها را به کمترین حد و نزدیک صفررساند.
بنابراین، تهاجمات ناگوار و زیانبار بناید موجب نگرانی و دلهره شود. آنچه که اضطراب آور و نگران کننده است، این است که انسان در مقابل این تهاجمات از قدرت دفاعی کافی برخور دارنباشد.تهاجم فرهنگی هم یکی از این تهاجمات است و از این قانون مستثنا نیست. در این دنیای بی بهره از مکرمت اخلاقی و فضایل انسانی و بهره مند از توان بالای تکنولوژی، نمی توان توقع داشت که تهاجم فرهنگی شوم نباشد یا از میان برود.
اما می توان پرسید: چه کنیم تا تهاجمات فرهنگی غرب نتواند برفرهنگ ما آسیبی وارد سازد؟ چه کنیم تا نقشه استعمارگران درتهاجم فرهنگی نقش برآب شود؟
در جواب این پرسش باید گفت: بایدقدرت دفاعی فرهنگی خود را آن قدر قوی کنیم که فرهنگ مهاجم غرب نتواند در آن نفوذ کند.قرآن بیان شیوایی دارد:
«علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذااهتدیتم.» (1)
مراقب خود باشید. هنگامی که شما هدایت یافتید،(یعنی فرهنگ دینی در شما قوی گردید) گمراهی کسانی که گمراه شده اند (فرهنگ گمراه و گمراه کننده غرب) به شما ضرری نمی رساند. برای کسب چنین قدرت دفاعی فرهنگی، از سه راه بایدوارد شد:
راه اول
اعتقادات توحیدی و جهان بینی قرآنی از مبدا تا معاد و اخلاق اسلامی را در جامعه تبلیغ کنیم و شکوک را برطرف سازیم تا جامعه اسلامی از لحاظ اعتقاد و عمل دینی قوی گردیده، فرهنگ اعتقادی وعملی اسلامی بار ور و در برابر تهاجم فرهنگ غرب تا حد زیادی نفوذناپذیر شود.
راه دوم
باید با همه عواملی که اساس عقیده و اخلاق و تربیت اسلامی رامتزلزل می سازد و نمی گذارند که نهال تبلیغ و ارشاد فرهنگی به ثمر برسد و زمینه گرایش به فرهنگ غرب را ولو در دراز مدت مساعد و فراهم می کنند، مقابله شود.
راه سوم
باید با عوامل مستقیم فساد و یاوران فرهنگ غرب، در صورتی که استعداد پذیرش حقایق را نداشته باشند و نتوانند از ثمرات راه اول بهره گیرند و خود را اصلاح کنند، شدیدا بر خورد شود.
برنامه مبارزه
بی تردید مبارزه با این پدیده شوم باید بر اساس برنامه ریزی های حساب شده انجام گیرد. در این برنامه ریزی باید مواردتوجه دقیق واقع شود.
حوزه و دانشگاه
حوزه و دانشگاه مرکز پرورش انسان های آگاه و تحصیل کرده اندو روحانی و دانشجو می توانند در بالا بردن قدرت دفاعی فرهنگی جامعه برای مقابله با تهاجم فرهنگی غرب نقشی موثر را ایفاکنند. باید در این دو نهاد مقدس و فرهنگی علم زدگی و عشق به درک برای کسب شغل از بین برود و روح و انگیزه علم برای خدمت وکسب ایمان و تقوای بیشتر جایگزین گردد; یعنی هدف مدرک نباشد.اگر این تحول انجام نگیرد، عالم خود را می خواهد نه جامعه ورشد فرهنگ سالم جامعه را. در این صورت نه تنها نمی تواند درتقویت قدرت دفاعی فرهنگ جامعه نقشی داشته باشد، بلکه خود درمعرض خطر متاثر شدن از فرهنگ غرب قرار خواهد گرفت.
وحدت حوزه و دانشگاه همواره از سویی مورد عنایت و تاکید امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری مدظله العالی قرار گرفته است.بدین معناست که هر دو گروه از علم، ایمان، آگاهی و تعهد اسلامی بر خور دار باشند.
حوزه خود را از علوم روز و زبان روز بی نیاز احساس نکند و به فرموده امام صادق(ع) عالم به زمان باشد تا از تهاجم هواجس مصون بماند و دیگران را هم برهاند.
دانشگاه نیز تنها بر علوم پایه و تجربی تکیه نداشته باشد و فرهنگ و معارف دینی و قرآنی در دانشگاهها جایگاهی رفیع تر از علوم پایه و تجربی بیابد واخلاق و تربیت اسلامی بر محیط دانشگاه و زندگی استادان ودانشجویان حاکم شود تا کارآیی علوم پایه و تجربی جهتی سالم یابد و سنگری پایدار در مقابل تهاجم فرهنگی غرب گردد. اگر دردانشگاههای ما چنین روحیه فرهنگی حاکم نشود، تنها بر علمی وصنعتی در محدوده علوم تجربی بپردازیم و دانشجویان و استادان ما خود و برنامه هایشان را از اخلاق اسلامی و معارف قرآنی به صورت جدی بی نیاز احساس کنند، هرگز نخواهند توانست قدرت دفاعی فرهنگی جامعه را در مقابل یورش فرهنگ بالا ببرند و احیانا خودنیز مبلغ فرهنگ غرب می شوند.
بنابراین، باید برای تحقق این کارآیی الهی و مقدس به طور جدی سرمایه گذاری شود. روحانی بایدبتواند دین و فرهنگ دینی را با آگاهی به زمان و زبان تبلیغ کند; به تربیت الگویی و اسوه ای عنایت داشته باشد و از وجودخود و زندگی خود الگویی مقدس برای معرفی فرهنگ اسلام بسازد تادر کنار تبیین حقایق، تاثیر عملی نیز داشته باشد.
دانشگاه هم باید، با استفاده از قدرت و وجهه علمی و دانشگاهی، در پرتونیروی ایمان و باورهای ماورایی سنگر تدریس دانش و معرف فرهنگ غنی اسلام و قرآن باشد و روحیه مقابله با فرهنگ غرب را درتحصیل کرده گان افزایش دهد.
همان طوری که اشاره شد، امروز تهاجم فرهنگی غرب از راه ارائه و طرح مکتبهای فلسفی انحرافی، مانند پلورالسیم، سکولارسیم،اگزیستاسینالسیم، پوزیتولسیم و... به جنگ دین و حقایق ثابت معنوی آمده است.
کالبد شکافی این مکتبها و تجزیه و تحلیل شفاف و دور از تکلف وتصنع به گونه ای که مردم (نه خواص) در جریان قرار گیرند، ضروری است.
گویندگان و نویسندگان آگاه، می توانند نقاب از چهره زشت این عجوزه های افسونگر بردارند و سیمای کریه آنها را بشناسانند وبنمایانند.
باید آگاه ساختن جوانان و تحصیل کردگان از این دامهای سست بنیاد از اهم مسایل و برنامه های فرهنگی روز به شمار رود وتوسعه فرهنگی در کنار توسعه سیاسی و اقتصادی تحقق یابد، زیرااگر توسعه فرهنگی فعال و آگاهی بخش، برای مقابله با این مکاتب منحرف کننده، تکیه گاه توسعه سیاسی نباشد، تردیدی نیست که حرکتهای سیاسی به سمتی که دشمنان اسلام می خواهند، منحرف می شود.
می گویند فکر سالم یعنی تمام فکر کردن و تمام دیدن. در طرح برنامه های توسعه لازم است به زیر بنا بودن توسعه فرهنگ اسلامی عنایت شود; همه جوانب ملاحظه گردد و آزادیها در دایره خدامحوری محدود شوند. نه انسان مداری. شعارهای هیجانی غیر شفاف وبدون چهار چوب و قابل تفسیرهای گوناگون، خطرناک است و راه رابرای تهاجم فرهنگی غرب هموار می سازد.
البته با شعار و اهانت و تکفیر نمی شود به مقابله با نوشتارهاو گفتارهای مسموم رفت و نظام فرهنگی جهان امروز این شیوه رانمی پذیرد. تجربه نیز ثابت کرده است که استفاده از فشار برای مقابله با ارائه نظرها نتیجه معکوس می دهد و نویسندگان وگویندگان ستمگر و بی تعهد را مظلوم و سر افراز و حمایت می نمایاند.
باید تا آنجا که قانون اساسی اجازه می دهد، ازانتشار نشریات و کتب گمراه کننده جلوگیری شود و در کنار این اقدامات قانونی، روشنگری و برداشتن نقاب از چهره زشت این فلسفه های انحرافی به وسیله محققان انجام گیرد; زیرا این اقدامات فرهنگی هم مقابله های قانونی را به شکلی شایسته توجیه و منطقی می نماید و هم زمینه رشد این وسوسه ها را از فکر واندیشه جامعه به خصوص نسل جوان، از بین می برد.
محققان حوزه و دانشگاه می توانند پناهگاه دستورات در برابرتهاجمات فرهنگی باشند.
اگر فرض را بر این بگذاریم که با وجودفرهنگ غنی اسلام زمینه ای برای تاثیر این مکتبهای ضاله نیست این تفکر و تلقی خوشبینانه ما را دچار خسارتهای غیر قابل جبران می کند. باید به واقعیتها توجه نمود. و بر این گمان باشیم که جامعه به خصوص نسل جوان در مقابل این وسوسه ها و طرح فلسفه های انحرافی آسیب پذیر می باشند و محققین حوزه و دانشگاه با حرکت همسو و متناسب با این تهاجم فکری و اعتقادی مقابله نمایند. حرکتهای فرهنگی نباید محدود به تبیین فرهنگ اسلامی بدون پرداختن به کالبد شکافی فرهنگها و مکاتیب انحرافی دنیای امروز باشد با بهره گیری از قرآن همه صاحب نظران وظیفه دارند که تبیین (رشد و غی) کنند تنها تبیین رشد راه وصول به سعادت وکمال را برای جامعه هموار نمی کنید.
نکته دیگری که در این رابطه باید گفته شود این است که سعی کنیم در مقابله های فرهنگی آگاهانه و محققانه عمل کنیم. به اصول و محتوای این فلسفه ها و مکتبهای انحرافی احاطه کافی داشته باشیم و بدانیم چه می گویند و چه می خواهند تا در مقابله تاثیرات مثبت بگذاریم نه این که هرکسی یک مطالعه سطحی از فلان نظریه دارد خود را شایسته قلمفرسائی بداند و در این سالهای اخیر شاهد تاثیر منفی بعضی از نوشته های بی مایه در مقابله بانظریه پردازان منحرف بودیم.
کلمات کلیدی: